سیدحسن تقی‌زاده از جمله رجال سیاسی تاریخ ایران است که فراز و فرودهای زیادی در زندگی شخصی و سیاسی او وجود دارد. تقی‌زاده بر جدایی دین از سیاست تأکید می‌کرد تا حدی که گروهی از علمای نجف از جمله آیت‌الله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی فتوا به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند. تقی‌زاده در سال 1325ه. ق عضو «لژ بیداری ایران» شد. وی پس از مدتی به بالاترین مقام فراماسونری؛ یعنی استاد اعظم می‌رسد. شاید برای شناخت تقی‌زاده هیچ‌چیز بهتر از سرمقاله‌ی خود او در شروع دوره‌ی جدید مجله‌ی کاوه در تاریخ 22ژانویه1920 نباشد. او می‌نویسد: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همه‌ی وطن‌دوستان ایران با تمام قوی باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا... این است عقیده‌ی نگارنده‌ی این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس». سایت راسخون تصمیم دارد در راستای وظیفه‌ی اطلاع‌رسانی خود، تعداد محدودی از نوشته‌های وی را در موضوعات مختلف که دارای نکات قابل توجهی است و می‌تواند مورد استفاده‌ی محققان قرار بگیرد، منتشر کند. مقاله‌ی ذیل یکی از مقالات این مجموعه است.

شاهنامه عبارت است از داستان‌ها و افسانه‌های ملّی ایران یعنی همه‌ی قصّه‌ها و اساطیری که از قدیم سینه ‌به سینه از اسلاف به اخلاف مانده و در میان آن قوم در افواه دائر بوده و به مرور زمان هم شاخ و برگ پیدا کرده و هم به تدریج بر آن ضمیمه شده است. این افسانه‌های بومی را که نظیر آن در اغلب اقوام دنیا از قدیم مانده (1) و حکایت از قصّه‌های تاریک و مبهم نیاکان اوّلی آن قوم می‌کند و در واقع قسمتی از آنها شاید سرگذشت و گزارش‌های قبل‌التّاریخی آنان و منازعات با اقوام دیگر و مهاجرت‌هاست که با قصّه‌های خرافی خدایان بومی مخلوط شده و به واسطه‌ی تسلسل روایات در افواه عوام در قرن‌های بیشمار از شکل اصلی آن شَبَحی تاریک مانده است منقسم به چند قسم توان نمود.
قسمتی از آنها به قدری قدیمی است که توان گفت داستان قدیمی ملّت آریائی (2) است و در اساطیر مشترک هند و ایران بوده و آثار آن هم در آوستا و هم در ریگ‌ودا (3) دیده می‌شود و شاید راجع به گزارش اجداد و اسلاف مشترک هر دوم قوم است چنان که جمشید و فریدون و کاووس و کیخسرو هم در آوستا به شکل ییما، ثرایتااونا، کاوی اوسان و کاوی هوسراوا و هم در اساطیر هندی به شکل یاما، ترایتانا، اوشانا و سوشراواس آمده و همچنین قصّه‌ی ضحّاک (آژی دَهاکا = اژدها) افسانه‌ی مشترک ملل آریائی است. (4)
از تدقیقاتی که علما (5) در منشأ قدیم این افسانه‌های بومی نموده‌اند چنین نتیجه گرفته‌اند که این افسانه‌ها بیشتر جزو یک داستان بومی قدیمی است که تا اندازه‌ای مرتّب و مسلسل و از ازمنه‌ی قبل‌التّاریخی حتّی پیش از تألیف آوستا در افواه بوده و وقایع گذشته را مانند یک تاریخ افسانه‌ای از اوّل دنیا و ظهور اوّلین انسان کَیومَرِتا (کیومرث) تا ظهور زردشت به ترتیب و مانند یک تاریخ منظّم شامل بوده است و مؤلّفین آوستا این قصّه‌ها را یقیناً یک سلسله از وقایع تاریخی حقیقی می‌پنداشتند و در این داستان ملّی قدیمی به اغلب احتمال یک ترتیب تاریخی مسلسل وقایع از قدیمترین عهد تا ازمنه‌ی متأخّره موجود بوده است. در زمان تألیف آوستا (6) یک روایتّ مرتّب و سرهم‌بندی شده و حتّی شاید مدوّن از تاریخ اساطیری ایران در دست بوده و اصول آن داستان ملّی که شاید در میان عامّه جزئیّات آن شاخ و برگهای زیاد و قصّه‌های دراز داشته در آوستا درج شده است. قرائن متعدّده دلالت بر آن دارد که محلّ گزارش این قصّه‌ها در شمال شرقی ایران بوده که هم داستانهای شاهنامه در آنجا جریان یافته و هم به اغلب احتمال وطن آوستاست.
پروفسور نولدکه در کتاب بی‌نظیر خود در حماسه‌ی ملّی ایران به واسطه‌ی مقایسه‌ی آن قسمت از اساطیر ایرانی که از مأخذ یونانی و ارمنی به ما بازمانده با داستانهای بومی ثابت کرده که داستان ملّی ایران اگر چه از زمان به وجود آمدن آوستا تا زمان تألیف اوّلین قصّه‌ی مدوّن پهلوی که خبر از آن داریم و در دست است (یعنی یاتکار زریران) دیگر به اثری از آن برنمی‌خوریم با وجود این همیشه در ایران زنده بوده و در میان ملّت در افواه به طور معنعن از اسلاف به اخلاف رسیده است.

تدوین قصص قدیمه و داستان ملّی

از نیمه‌ی دوم قرن پنجم میلادی کم‌کم آثار رواج و تداول داستان ملّی در ایران دیده می‌شود و اسامی پهلوانان و اشخاص داستانی قدیم در میان ایرانیان پیدا می‌شود و جمعی به آن اسامی نامیده می‌شوند. پس از آوستا که قسمت زیادی از داستان ملّی در آن بوده و در قسمتی از آن که امروز در دست است باز مبلغی هست و گذشته از کتب مذهبی دیگر در تفسیر آوستا یا روایات مذهبی اوّلین کتاب داستانی رزمی که در زبان ایرانی برای ما بازمانده کتاب کوچک یادگارنامه‌ی زریر است در زبان پهلوی (یاتکارزریران) که در حدود سنه‌ی پانصد میلادی یا کمی بعد به وجود آمده. این کتاب قدیمترین اثر کتبی است از داستان ملّی ایران که یک قطعه و یک موضوع را از آن داستان بزرگ برداشته و به رشته‌ی تحریر کشیده و به اسلوب رزمی آن را کتابی ساخته. این قصّه لابدّ جزو داستان ملّی ایران بوده چنانکه در تاریخ طبری و شاهنامه‌ی فردوسی نیز عین آن قصّه با کمی تغییر مندرج است.
بعد از یاتکار زریران یک قطعه‌ی قدیمی دیگری نیز از زمان ساسانیان برای ما مانده که نیمی رزمی است و آن کتاب پهلوی کارنامه‌ی اردشیر بابکان است [کارنامگ] که شامل اعمال آن پادشاه و قسمتی از کارهای پسر و نواده‌اش است و ظاهراً در حدود سنه‌ی 600 میلادی پرداخته شده. این کتاب به کلّی افسانه‌ای است و با آنکه در همان زمان اطّلاعات تاریخی کافی از تاریخ زندگانی اردشیر در دست بوده است این داستان مانند قصّه (رومان) ترتیب شده است. مندرجات این کتاب در شاهنامه‌ی فردوسی داخل و درج شده و مضمون آن ظاهراً در ازمنه‌ی متأخّره این کتاب در شاهنامه‌ی فردوسی داخل و درج شده و مضمون آن ظاهراً در ازمنه‌ی متأخّره داخل داستان ملّی شده بوده است. در عهد ساسانیان و مخصوصاً در اواخر آن تألیفات زیادی در این زمینه پیدا شد و ظاهراً مثل همه‌ی ملل دیگر نویسندگان و قصّه‌سرایان هر کدام یک موضوع مختلف را از داستان ملّی گرفته و بر او پیرایه بسته و به واسطه‌ی تصرّفات در آن از حذف و متّصل کردن مطالب و جرح و تعدیل قصّه‌ی شیرینی از آن به وجود آورده و کتابی می‌ساختند. (7) ظاهراً به مرور زمان در عهد ساسانیان داستان ملّی و مخصوصاً داستان پهلوانان چند بار قالب‌ریزی شده یعنی از دست قصّه‌سرایان و مؤلّفین متعدّد گذشته و ازین‌رو در عرض قرون متوالیه به تدریج بعضی از تفصیلات به کلّی از میان رفته و در شاهنامه‌های بعد از اسلام از خیلی اشخاص افسانه‌ای که در آوستا موجود است دیگر اسم و اثری نمی‌بینیم و از آن طرف بعضی موادّ جدیده در جزو داستان ملّی در عهد ساسانیان داخل شده است و از آن جمله دو فقره‌ی به کلّی تازه و هم خیلی مهمّ است یکی انعکاس وقایع و گزارشهای عهد اشکانیان و سلاطین و سرداران و امرای اشکانی است از قبیل گودرز و بیژن و قارن و گیو و فرهاد و میلاد (مهرداد) و اعمال آنها و حتّی بعضی از وقایع عهد ساسانیان به شکل مخلوط به افسانه در داستان قدیم ایران که در آوستا اثری از آنها و از آن اشخاص نیست (8) و دیگری قصّه‌ی رستم و زال شاهکار فردوسی و پهلوانان معروف ایران است که این نیز در قرون متأخّره و شاید در عهد ساسانیان داخل داستان ملّی ایران شده است ودر آوستا خبری از آنها نیست. این قسمت داستان به کلّی افسانه‌ای و با شاخ و برگ اساطیری است و از داستانهای محلّی سیستان (که از باختر که محلّ جریان داستانهای آوستا است دور است) در داستانهای ملّی راه یافته و ظاهراً خیلی پیش از ظهور اسلام داخل شده و معروف بوده چنانکه به قول ابن‌هشام (9) تاجری از اهل مکّه موسوم به نضربن‌الحارث تقریباً در دو سال قبل از هجرت در حیره یعنی جنوب غربی ایران قصّه‌ی جنگ‌های رستم و اسفندیار را یاد گرفته و بعد در مکّه نقل می‌کرد و بسیار مقبول بود و این دلیل بر آن است که روایات سیستانی خیلی پیش از آن انتشار یافته به طوری که در آن وقت تا عراق عرب رسیده بود. (10) همچنین به قول بلاذری (11) (صفحه‌ی 394) در فتح سیستان در اوایل اسلام (سنه‌ی 30) طویله‌ی اسب رستم را در آنجا دیدند. (12) و همچنین موسی خورن مورّخ ارمنی معروف که در قرن هفتم یا هشتم میلادی کتاب خود را تألیف کرده از رستم و پهلوانی او کارهائی نقل می‌کند که در مآخذ موجوده‌ی ایرانی نیست. داخل شدن این دو قسمت یعنی وقایع عهد اشکانیان و ماجرای رستم و زال در داستان ملّی ایران را بعد از عهد اشکانیان استاد نولدکه با دلایل زیاد و وافی در کتاب بی‌نظیر خودش در خصوص داستان ملّی ایران (13) اثبات کرده و نه تنها در این مورد بلکه عموماً در موضوع داستان قدیم ایران و شاهنامه هرکس معلومات عمیق و مبسوط بخواهد از خواندن آن کتاب ناگزیر است و قسمت راجع به منشأ قدیم داستان ملّی در این مقاله هم بیشتر از آن کتاب اقتباس و اقتطاف شده.
علاوه بر اینها به مرور قرون در منقولات معنعن ملّی و روایات موبدان خیلی از موادّ از ملل خارجه داخل شده و مخصوصاً علائم نفوذ روایات و اساطیر یهود پیداست مثلاً حکایات خارق‌العاده که به سلیمان اسناد داده می‌شود از مسخّر بودن دیو و پری و باد عیناً به جمشید نیز نسبت داده شده است.
به نظر می‌آید که در عهد ساسانیان که خود پادشاهان به جمع و تدوین تاریخ و داستان سلطاین قدیم اهتمام کردند و سعی داشتند تاریخ ایران را از ابتدا تا زمان خود مسلسلاً مرتّب کرده و نسب خود را هم به پادشاهان قدیم مذکور در آوستا برسانند اطّلاعات کمی از اشکانیان (و در واقع فقط اسامی آنها) و اطّلاع کمتری هم از هخامنشیان به طور مشوّش و مبهم داخل ساختمان ملّی شد که علی‌الرّسم باز از کیومرث شروع می‌شد و تا گشتاسپ می‌آمد و چون از سلاطین تاریخی حقیقی هخامنشی فقط حکایت یک پادشاهی دارا نام و کشته شدن او در دست «اسکندر ملعون» و حکایت یک دارای دیگر بزرگتر و معروفتری پیش از وی در افواه هنوز به طور مبهم دائر بوده لهذا دارای اوّلی را بلافاصله به دنبال آخرین پادشاه اساطیری داستان ملّی یعنی بهمن نوه‌ی گشتاسپ وصل کرده و دارای آخری را پسر او قرار داده سلسله‌ی تاریخ را به عهد استیلای اسکندر رسانیدند. (14)
خلاصه آنکه منشأ اصلی و قدیم داستان ملّی ایران و شاهنامه عبارت است از: افسانه‌های قدیم آریائی، هند و ایرانی، روایات سینه به سینه‌ی قدیم ایرانی در باختر، مندرجات آوستا راجع به خلقت و ابتدای دنیا و اعصار قدیمه، قصص و داستانهای معنعن ملّی محلّی در ولایات دیگر ایران خارج از عرصه‌ی جریان گزارشات حکایت آوستا، عکس وقایع تاریخی عهد اشکانیان ولی به شکل مبهم و تاریک افسانه‌ای، اخبار بسیار جزئی از بعضی وقایع تاریخی حقیقی عهد هخامنشیان که ظاهراً علاوه بر دَوَران آن در افواه و ماندن شَبَحی ضعیف از آن در میان عامّه بیشتر از منشأ یونانی و سریانی در ایران دوباره راه یافته و منتشر شده بوده.
علاوه بر اینها در تدوین و به وجود آمدن شاهنامه (یا تاریخ ایران از مأخذ بومی) کتب قصّه در زبان پهلوی (مانند قصّه‌ی بهرام چوبین و قصّه‌ی شهربراز و پرویز و قصّه‌ی بهرام و نرسی و غیره)، کتب قصص مذهبی پهلوی (مانند مزدک‌‌نامه و غیره)، قصّه‌ی یونانی اسکندرنامه‌ی کالیستِنِس دروغی (15) که از یونانی به سریانی و از سریانی به پهلوی ترجمه شده (16) و ظاهراً در اواخر ساسانیان در ایران انتشار یافته بود، حکایات هندی که به پهلوی ترجمه شده (مانند کلیله و دمنه و تفصیل بازی شطرنج و حکایت بلاش بن‌فیروز و دختر پادشاه هند (17) و غیره)، کارنامه‌های سلاطین ساسانی (مثلاً کارنامه‌ی اردشیر بابکان و کارنامه‌ی نوشیروان)، قصّه‌های رومی و سریانی (مانند قصّه‌ی یولیانوس و یوویانوس [ژولیان و ژویان]، و حتّی بالأخره بعضی روایات اسلامی نیز (مانند به مکّه رفتن اسکندر) دخالت داشته‌اند. (18)

تدوین داستان ملّی در شکل کنونی و مآخذ کتبی آن

در اینکه در زمان ساسانیان و خصوصاً در اواخر آن کتب متعدّدی در زبان پهلوی چه راجع به تاریخ و چه راجع به داستان یا قصّه‌ها (رومان) و یا کتب روایات و قصص مذهبی موجود بوده شکّی نیست و قسمتی از آنها به اغلب احتمال در موقع تدوین داستان ملّی به کار رفته. ما اسامی عدّه‌ای از این کتب را به واسطه‌ی آن که در قرون اولی اسلام هنوز در دست بوده و خبر آنها در کتب عربی قدیم ثبت شده و یا به واسطه‌ی ترجمه‌ی آنها به عربی و فارسی (که اغلب آن ترجمه‌ها نیز از میان رفته و اسم آنها باقی مانده) می‌دانیم. بدبختانه عین متن پهلوی هیچ کتابی از این مقوله غیر از کارنامه‌ی اردشیر بابکان و یادگارنامه‌ی زریر تا امروز نمانده و کتب پهلوی موجوده‌ی امروزی که یک شرح کامل 93 کتاب از آنها را وِست (19) ثبت و تدوین کرده اغلب از عهد بعد از انقراض ساسانیان است و فقط 11 کتاب از آن جمله غیرمذهبی است. (20)
پیش از آنکه به شرح کیفیّت تألیف تاریخ بزرگ ایران در زبان پهلوی که مأخذ اساسی اغلب مؤلّفین بعد از اسلام و شاهنامه‌ها است بپردازیم یک فهرست مختصری از بعضی کتب پهلوی موجود در عهد ساسانیان که امروز از میان رفته و فقط اسم آنها (اغلب به واسطه‌ی ترجمه‌ی عربی آنها) برای ما مانده ثبت می‌کنیم:
بیش از همه‌جا در کتاب الفهرست (تألیف ابوالفرج محمّدبن اسحق بن‌ابی‌یعقوب النّدیم المعروف بورّاق‌بغدادی متوفّی سنه‌ی 385) که در سنه‌ی 377 تألیف شده اسامی عدّه‌ای معتدّ به از کتب ایرانی قدیم پیدا می‌شود که ترجمه‌ی عربی اغلب آنها و متن اصلی بعضی هنوز در اواخر قرن چهارم هجری یعنی در همان زمان نظم شاهنامه‌ی فردوسی در دست بوده. اینک اسامی آن کتب:
کتب مانی و مخصوصاً شاپورکان (21) و کتب خلفای او (22)، کتاب آئین‌نامه (23)، کتاب کلیله و دمنه، (24) کتاب مزدک‌نامه (25)، کتاب هزار افسان (26)، کتاب هزار دستان (27)، کتاب سندباد (28)، کتاب قصّه‌ی بهرام چوبین (29)، کتاب التّاج (30)، کتاب عهد اردشیر (31)، کتاب الأدب الکبیر (ماقراحسیس) (32)، کتاب الأدب الصّغیر (33)، کتاب الیتیمة فی الرّسائل (34)، کتاب الزهر و برداسف (35)، کتاب الصّیام و الأعتکاف، زیج الشّهریار (36)، اختیارنامه (37)، کتاب سیرک در علم طبّ (38)، کتاب تیادورس (39)، کتاب بوسفاس و فسلوس (40)، کتاب ححد حسروا (؟)، کتاب المریین (؟)، افسانه و گشت و گذار (خرافة و نزهه)، کتاب خرس و روباه، کتاب روزبه یتیم، کتاب مشکدانه و شاه زنان (41)، کتاب نمرود پادشاه بابل، کتاب خلیل و دعد (؟)، کتاب رستم و اسفندیار (42)، کتاب شهربراز با اپرویز (43)، کتاب کارنامه‌ی انوشروان (44)، کتاب دارا و بت زرّین، کتاب بهرام و نرسی، کتاب انوشیروان (45)، کتاب بنیان دخت، کتاب بنیان نفس، کتاب بهرام دخت (46)، کتاب الفال، کتاب الاختلاج، کتاب آئین چوگان‌بازی، کتاب آئین تیراندازی بهرام گور یا بهرام چوبین، کتاب فنّ جنگ و آداب سواران و چگونه پادشاهان چهار حدود مملکت را به والیان می‌سپردند، کتاب آداب جنگ و قلعه‌گشائی و شهرگیری و کمین گذاشتن و جاسوس فرستادن و اسلحه‌خانه تعبیه کردن (47)، کتاب معالجه‌ی چهارپایان و اسب و استر و گاو و گوسفند و شتر و شناختن قیمت آنها و داغ کردن آنها (48)، کتاب بیطاری، کتاب باز شکاری، کتاب زادانفرّخ در تربیت پسرش (49)، کتاب مهرداد و حسیس موبدان به بزرجمهر بن بختکان (50)، کتاب وصیّت‌نامه‌ی نوشیروان به پسرش هرمز و جواب هرمز، کتاب وصیّت‌نامه‌ی نوشیروان به اهل بیت‌خود، کتاب وصیّت نامه‌ی اردشیر بابکان به پسرش شاپور، کتاب موبدان موبد در حکمت و پند و آداب، کتابی دیگر در وصیّت نوشیروان به پسرش که ترجمه‌ی عربی آن به عین‌البلاغه موسوم بود، کتاب نامه‌ی نوشروان به مرزبان و جواب او، کتاب آنچه به حکم اردشیر از کتابخانه‌ها استخراج شد از آنچه حکما در باب سیاست ملکداری نوشته‌اند، کتاب سکرسری بن مردیود (51) به هرمز بن نوشیروان و نامه‌ی نوشیروان به جواسب (؟ جاماسب) و جواب او، کتاب نوشیروان به بزرگان ملّت در تشکّر، کتاب سیره‌نامه تألیف حدا هود بن فرخزاد در اخبار و احادیث (52) زراوه (53)، پیران ویسک نامک (54)، کتاب شطرنج (55)، کتاب سکیسِران (56)، گاهنامه (57) کتاب تصاویر سلطاین ساسانی (58)، کتاب کاروند (59)، نامه‌ی تنّسر. (60)
این بود خلاصه‌ای از فهرست کتبی که اسامی آنها به ما رسیده و اغلب به عربی ترجمه شده بود و اگر کسی در کتب عربی قرون اولی اسلام تتبّع کامل نماید شاید مبلغی بر این فهرست علاوه تواند کرد. علاوه بر این کتب ظنّ قوی بر آن است که اغلبی از قصّه‌های رزمی و بزمی ایرانی قرون اوّلی اسلام که شعرای عرب و عجم نظم یا تحریر کرده‌اند منشأ پهلوی (ولو کوچکتر) داشته‌اند مانند وامق و عذرا و ویس و رامین و شادبهر و عین‌الحیوة و خسرو و شیرین و خیلی دیگر.
در مجمل‌التّواریخ گوید «و حکیمان بسیاری جمع شدند پیش او [اردشیر بابکان] که علم را خریدار بود چون هرمزآفرید و بدروز و برزمهر و ایزدداد و اینها همه مصنّف کتاب‌های علوم بوده‌اند از هر نوع که از آن بسیاری نقل کردند به الفاظ تازی...».

پی‌نوشت‌ها:

1. مانند اساطیر یونان که در ایلیاد و اودیسه دو داستان‌نامه‌ی قدیم هومر شاعر یونانی و سایر داستانهای قدیم مانده.
2. عبارت یا کلمه‌ی «آریائی» را اما مطلقاً برای آن شعبه از اقوام هند و اروپائی استعمال می‌کنیم که اسلاف اقوام ایرانی و هندی‌‌های آریائی بود، و یکی از شاخه‌های بزرگ اصلی تنه‌ی درخت بزرگ تناور اصلی «هندواروپائی» یا «هندوژرمنی» است. لکن این نکته هم باید ناگفته نماند که تقسیمات هندو اروپائی و سامی و نظیر آنها و همچنین تقسیمات شعب هر کدام از آنها درخت‌های اصلی بزرگ به شاخه‌های اصلی و تفرّع آنها به شاخه‌های فرعی از لحاظ اصلی مربوط به نژاد و اصل اقوام نبوده بلکه مربوط به زبانهای مختلف دنیا است و اگرچه زبان غالباً با نژاد ارتباط دارد ولی این امر مطرّد نیست و مناط علمی محسوب نمی‌شود و بسا ممکن است که قومی از نژاد ایرانی زبان ترکی یا عربی و از نژاد ترکی زبان سلاوی داشته باشند و لذا اصطلاحات فوق در واقع بیشتر مربوط به علم زبان‌شناسی است نه فن نژاد شناسی.
3. ریگ‌ودا جزو اوّل از چهار جزو وِدا – کتاب مقدّس برهمنان و هندوان – است که قدیمترین آثار ادبی هندی در زبان سانسکریت است. این جزوه شامل داستان قدیم نژاد آریائی است که نیاکان هندوان و ایرانیان بوده.
4. نولدکه: حماسه‌ی ملّی ایران.
5. ویندیشمان (Windischmann)، اشپیگل (Spiegel)، نولدکه (Nöldeke)، مارکوارت (Marquart)، کریستنسن (Christensen)، هوسینگ (Hüsing)، و دارمستتر (J. Darmesteter).
6. عبارت «تألیف آوستا» به طور مسامحه ذکر شده و مقصود از آن دوره‌ای است که طی آن (شاید در قرون مختلفه) قطعات مختلفه‌ی آوستا از قدیم و جدید و مخصوصاً گاثاها و یشتها سروده شده و شکل مرتّب و مدوّنی در افواه گرفته و در واقع به قالب فصول یا سوره‌های منظّم آمده و اگر به رشته‌ی تحریر و تدوین نیامده صورت تقریر و استقرار پیدا کرده است. تاریخ این دوره معلوم و قطعی نیست ولی به عقیده‌ی اهل تحقیق قدیمترین قطعات آن از عهد خود زردشت است (که زمان آن هم مورد بحث است و به ظنّ قوی می‌توان آن را در نیمه‌ی اوّل قرن ششم قبل از مسیح قرار داد اگرچه تا چهار قرن جلوتر و نیم قرن عقبتر هم فرض نموده‌اند) و بقیه در قرون بعد به تدریج نظم شده و شاید بعضی قطعات آن از دوره‌ی سلطنت اسکانیان است. بعضی معتقدند که مایه‌ی اصلی بعضی از یشتها مدتی قبل از زردشت وجود داشته اگر چه تنظیم آنها در جزو آوستا مدّت معتدبهی بعد از زمان زردشت و سروده شدن گاثاها صورت گرفته است اما تدوین کتبی آوستا به صورتی که فعلاً در دست است و به طور کاملتری در عهد ساسانیان و دو سه قرن بعد از آنها وجود داشته ظاهراً دیرتر به عمل آمده و بعضی این کار را حتّی در قرن ششم مسیحی و بعضی دیگر حتّی در دوره‌ی اسلامی دانسته‌اند.
7. مانند آن که از قصص یهود حکایت یوسف و زلیخا را یکی و سلیمان و بلقیس را دیگری و حکایت ایّوب یا ابراهیم و ذبح پسرش را دیگری از توریة و تلمود برداشته و قصّه‌ای پیراسته‌اند.
8. این فقره در داستانها و افسانه‌ها خیلی نظایر دارد و اغلب در قصّه‌های منسوب به زمانهای خیلی قدیم و تاریک گزارشهای یک و دو قرن قبل از زمان مؤلّف و قصّه‌سرا داخل شده است یکی از امثله‌ی مشهور آن وقایع تاخت و تاز روسها در حدود گنجه و بَردَع و ابخاز است که قریب دو قرن و نیم قبل از تألیف اسکندرنامه‌ی نظامی واقع شده و در آن قصّه در داستان اسکندر مکدونی داخل شده است.
9. ابومحمّد عبدالملک بن هشام بن ایّوب الحمیری البصری متوفّی در سنه‌ی 218 و مؤلّف سیرة النّبی معروف.
10. درباره‌ی مکتوب بودن منبع داستان رستم و اسفندیار که نضربن الحارث نقل می‌کرده است و نه فرا گرفتن آن به طریق شفاهی، نک: محمود امیدسالار، «علامه قزوینی، شاهنامه و اشاعه‌ی داستان‌های حماسی ایران در میان اعراب جاهلی»، سی‌و دو مقاله در نقد و تصحیح متون ادبی. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1389: 180 – 194. (پژمان فیروزبخش)
11. کتاب فتوح‌البلدان تألیف احمدبن یحیی بن جابرالبلاذری متوفّی سنه‌ی 279.
12. حکایت تاجر مکّی و روایت بلاذری را نمی‌توان خبر مسلّم تاریخی قابل اعتماد شمرد. چه دوره‌ی روشن تاریخ دور و مربوط به اوایل دوره‌ی اسلام است لکن در هر حال کاشف از تداول این اخبار در افواه می‌باشد.
13. Nöldeke: Das Iranische Nationalepos.
14. داستان افسانه‌ای ایرانی از پادشاهان پیشدادیان و کیان که در آوستا و داستان ملّی مانده هیچ ربطی به تاریخ حقیقی سلاطین مدها و هخامنشیان ندارد و تطبیقاتی که بعضی از مؤلّفین در صدسال پیش سعی کرده‌اند میان دو سلسله‌ی خرافی و حقیقی پیدا کنند مأخذی ندارد. اگر هم گشتاسپ حامی زردشت یک شخص تاریخی بوده در این صورت تاریخ کیان عبارت از داستان نیاکان این امیر باختر بوده است که در آوستا راه یافته.
15. قصّه‌ی اسکندرنامه که در ادبیّات ایران بعد از اسلام به واسطه‌ی فردوسی و نظامی و غیره انتشار یافت منشأش یک کتاب قصّه‌ای است که به زبان یونانی در قرن سوم بعد از میلاد مسیح در مصر به عنوان «تاریخ اسکندر» از طرف شخص مجهولی تألیف شده و نسبت آن به کالیستنس مورّخ یونانی هم عصر اسکندر مکدونی متوفّی سنه‌ی 328 قبل از میلاد مسیح داده شده زیرا که واقعاً کالیستنس یک کتابی در تاریخ اسکندر نوشته بود و مفقود شده است این قصّه بعدها به سریانی ترجمه شده و از آن‌جا به پهلوی، عربی و فارسی داخل شد. (تقی‌زاده) روایت فارسی اسکندرنامه‌ی کالیستنس دروغین را ایرج افشار در سال 1343 تصحیح کرد و به چاپ رسانید. (چاپ دوم، نشر چشمه، 1387، با تجدیدنظر). (پژمان فیروزبخش)
16. نولدکه در کاغذ خصوصی که به من نوشته می‌گوید قطعاً نسخه‌ی رومان اسکندر از نسخه‌ی پهلوی ترجمه شده. (نه بالعکس و نسخه‌ی پهلوی از یونانی ترجمه شده).
17. حکایت بلاش پادشاه ساسانی (484 – 488 میلادی) و خواستگاری او دختر پادشاه هندوستان را و جنگ او با پادشاه هند و کشتن او و گرفتن دختر وی و قصّه‌ی بلاش با آن دختر در کتاب المحاسن و الأضداد جاحظ (ابوعثمان عمروبن بحر بصری متوفّی سنه‌ی 255) ثبت است. جاحظ این قصّه را از کسروی نقل می‌کند و به ظنّ قوی از کتاب سیرالملوک موسی‌بن عیسی کسروی (خسروی) موسوم به تاریخ ملوک بنی ساسان که یکی از سیرالملوک‌های هشتگانه‌ی معروف عربی بوده اقتباس شده. بارون ویکتور روزِن در رساله‌ی خود موسوم به «خدای‌نامه» که در زبان روسی در مجلّه‌ی Vestoènyja Zametki درج گردیده عین اصل هندی این قصّه را به زبان سانسکریت آورده و به دلایل مشروحه ثابت کرده که این فقره در کتابی سیرالملوک کسروی بوده. علاوه بر این روزِن ثابت می‌کند که قصّه‌ی شیرین زن‌خسرو پروزی و جاریه‌ی او مسکدانه و موبدان که باز در همان کتاب جاحظ است نیز از اصل هندی و بودائی است و باز در کتاب کسروی بوده و همچنین حکایت یزدجردحلیم (که از اختراعات کسروی است) و فرستادن او شروین برنیان نامی را برای قیمومت پادشاه صغیر روم برحسب خواهش پادشاه آن مملکت در موقع وفاتش و اداره کردن شروین بیست سال مملکت یونان را و بعدها احضار شدنش به ایران که در کتاب حمزه‌ی اصفهانی نقل از کسروی مانده نیز از منشأ هندی است. حکایت بلاش و دختر پادشاه هند در کتاب مجمل‌التّواریخ نیز (ظاهراً با اقتباس از حمزه و به اخذ مستقیم از کتاب کسروی) موجود است و همچنین مؤلّف مجمل‌التّواریخ به قصّه‌ی شروین نیز اشاره می‌کند و می‌گوید «اندر عهد یزدجرم نرم قصّه‌ی شروین و خورین بودست و آنک روم خوانند [نه] روم بودست». (تقی‌زاده) مقاله‌ی بارون و. روزِن به فارسی ترجمه و منتشر شده است: درباره‌ی ترجمه‌های عربی خدای‌نامه، ترجمه‌ی متن روسی محسن شجاعی، مقدمه و ترجمه‌ی متن عربی علی بهرامیان، ضمیمه‌ی شماره 15 نامه‌ی فرهنگستان، تهران، 1382. (پژمان فیروزبخش)
18. این دو مایه‌ی آخری بعدها یعنی ظاهراً بعد از انقراض سلطنت ساسانیان در داستانهای ایران داخل و ضمیمه شده. قصّه یولیانوس و یوویانوس یک قصّه‌ی سریانی است حالا نیز اصل آن در دست است و راجع به جنگ ژولیان قصیر روم و پسر قسطنطین و سردار و جانشین او ژویان با شاپور دوم (309 – 379) میلادی) است. در تاریخ طبری در ضمن شرح سلطنت شاپور و در کتاب یعقوبی هم نه در تاریخ ایران ولی در ضمن تاریخ روم مختصر این قصّه درج شده که از همان افسانه‌ی سریانی اخذ شده و در کتب ابن‌قتیبه و ابن‌بطریق و فردوسی که هر سه بالواسطه به خدای‌نامه و سایر مآخذ ایرانی اصلی منتهی می‌شود اثری از این قصّه نیست. مخصوصاً در تاریخ طبری اسم یولیانوس به شکل سریانی آن لولیانوس آمده و یوویانوس باز به شکل سریانی یووینیانوس ثبت شده. در فردوسی هم جنگ شاپور اوّل (241 – 272 میلادی) با والریان قیصر روم (252 – 260 میلادی) با قدری از این قصّه مخلوط و ترکیب شده و حکایت اسیرشدن قیصر روم و جنگ شاپور با برادر کهتر وی «یانس» و صلح بستن او با قیصر تازه «بزانوش» [یوویانوس] به عمل آمده. یولیانوس قیصر روم از سنه‌ی 361 تا 363 میلادی و یوویانوس از 363 تا 364 [نقل از حواشی نولدکه به ترجمه‌ی تاریخ طبری).
19. West, im: Grundriss der Iranischen – Philologie.
20. قدیم‌ترین نوشتجات پهلوی (غیر از منقورات سنگی و سکّه‌ها و مُهرها) که امروز در دست است بعضی رساله‌ها و الواح پهلوی است که اخیراً از خرابه‌های شهر تورفان (در ترکستان چینی) پیدا شده و اغلب راجع به مذهب مانی است. و عدّه‌ای اوراق است که در مصر در ناحیه‌ی فیوم پیدا شده و روی پاپیروس (کاغذ حصیری قدیم) نوشته شده.
21. این کتب از قدیم‌ترین کتب ایرانی بوده که در آن قوت در دست بوده و به قول مؤلّف کتاب الفهرست از هفت کتاب مهم مانی یکی به زبان فارسی (پهلوی) و باقی به سریانی بوده و شاید کتاب فارسی همان کتاب معروف شاپورکان بوده که برای شاپور اوّل ساسانی تألیف کرده بود. اسامی کتب مانی علاوه بر کتاب الفهرست در تاریخ یعقوبی (احمدبن ابی‌یعقوب بن‌جعفر بن وهب بن واضح) که در حدود سنه‌ی 260 نوشته شده ثبت است با نقل بعضی مطالب از آنها و خصوصاً از شاپورکان. در کتاب الملل و النّحل شهرستانی (ابوالفتح محمّدبن عبدالکریم متوفّی سنه‌ی 548) نیز از کتاب شاپورکان و از یک کتاب دیگر مانی که به کتاب الجبله موسوم بوده و ابواب آن مرتّب به ترتیب حروف تهجّی بوده مطالبی منقول است. در مجمل‌التّواریخ نیز کتابی به مانی نسبت داده موسوم به «صوب». (تقی‌زاده) قطعاتی از کتاب شاپورگان مانی به زبان فارسی میانه در منطقه‌ی تورفان چین به دست آمد و اکنون دو چاپ علمی از آن بخش‌ها در اختیار محقّقان است: (پژمان فیروزبخش)
David Neil Mackenzie, “Mani’s Šābuhragān-I”, BSOAS, 42/3, 1979: 500-534; “Mani’s Šābuhragān-II”, BSOAS, 43/2, 1980: 288-310, pls. I-XII; M. Hutter, Manis Kosmogonische Šābuhragān-Texte; Edition, Kommenter und literaturgeschichtliche Einordung der Manichaisch- Mittelpersischen Handschriften M 98/99 I und M 7980-7984, Wiesbaden, 1992.
22. در کتاب الفهرست علاوه بر کتب مهمّه‌ی مانی اسامی 76 رساله از تألیفات مانی و خلفای او ذکر شده که بعضی از آنها اسم فارسی دارد.
23. این کتاب را به قول کتاب الفهرست ابن‌المقفّع به عربی ترجمه نموده و به قول مسعودی (کتاب التّنبیه و الأشراف، صفحه‌ی 104) خیلی بزرگ بوده مشتمل بر هزاران اوراق و تمام آن پیدا نمی‌شد مگر پیش موبدان و سایر رؤسای زردشتیان و کتاب کهناماه (گاهنامه) که در آن درجات و رُتَب دولتی و مذهبی رسمی ممالک ایران ثبت بوده و ششصد مراتب در آن شرح داده شده بود از اجزای این کتاب بوده است. آئین‌نامه ظاهراً معنی وسیعی داشته و مجموع رساله‌هایی را که در آئین (آداب) جنگ و فنّ لشکرکشی، تیراندازی، چوگان‌بازی و آئین پیشین‌گویی از روی دلالت پرواز مرغان و در باب نصایح پادشاهان گذشته در آداب سلطنت بوده آئین‌نامه می‌خواندند که در عربی «آداب» نامیدند. این کتاب را ابن‌المقفّع به عربی ترجمه کرده و اقتباساتی از آن در کتاب عیون الأخبار ابن قُتیبه (ابومحمّدعبدالله بن مسلم بن قُتیبه متوفّی سنه‌ی 276) باقی است و مخصوصاً یک فصل کامل آن در خصوص تفأل و تطیّر (زجر و عیافه) در عیون‌الأخبار درج است. مسعودی (ابوالحسن علیّ‌بن الحسین متوفّی سنه‌ی 346) نیز آن کتاب را در دست داشته و آن را کتاب الرّسوم نامیده و در کتاب مروج‌الذّهب شرحی از آن درج کرده. مؤلّف کتاب الفهرست چندجا ذکر از این کتاب نموده و ثعالبی (ابومنصور عبدالملک بن‌محمّدبن اسمعیل متوفّی سنه‌ی 429) نیز در غُرَر اخبارملوک الفُرس و سِیرَهم از آن کتاب نقل می‌کند. شرح مختصری هم از مضمون آن در باب نهم کتاب مرزبان‌نامه آمده. بارون روزن در جلد هشتم Mèlange Asiatique شرحی درباره‌ی آئین‌نامه نوشته.
24. این کتاب در زمان خسرو انوشروان از هندی به پهلوی ترجمه شده و ابن‌المقفّع آن را از پهلوی به عربی ترجمه کرده و ابان لاحقی نیز آن را به شعر کرده. مطابقت کامل متن عربی آن (که امروز در دست است و همان ترجمه‌ی ابن‌المقفّع است) با اصل پهلوی از مطابقت آن با ترجمه‌ی قدیم سریانی که امروز موجود است و مستقیماً در همان عهد نوشیروان از پهلوی ترجمه شده معلوم می‌شود. این فقره دلیل مهمّی است بر مراعات دقّت در ترجمه از طرف ابن‌المقفّع که در ترجمه‌ی خدای‌نامه نیز می‌شود استدلال به آن کرد. اصل هندی کلیله و دمنه حالا در دست است. در کتاب الأخبار الطّوال دینوری (صفحه‌ی 89) در ضمن قصّه‌ی بهرام چوبین مذکور است که جاسوس خسرو پرویز خبر آورد که بهرام به هر منزل که فرود می‌آید کتاب کلیله و دمنه را خواسته و مشغول مطالعه‌ی آن می‌شود.
25. این کتاب که باز ابن‌المقفّع آن را به عربی ترجمه کرده ظاهراً قصّه‌ی افسانه مانند بوده و در قرن سوم هجرت در ایام خلیفه معتصم هنوز موجود و متداول بود و افشین (خَیذَر بن‌کاوس بن خاناخره بن خرابغره اشروسنّه‌ای) در موقع محاکمه‌ی خود در سنه‌ی 225 به محمّد‌بن عبدالملک الزّیات نسبت داد که آن کتاب را و کلیله‌و دمنه را در منزلش دارد. (تقی‌زاده) اکنون معلوم شده است که نام درست این کتاب، که در زمره‌ی کتب ادب و اخلاق بوده، «مردک‌نامه» است. نک: مجتبی مینوی، «مکتوبی به عباس اقبال»، نقد حال. تهران: خوارزمی، 1351: 23 – 25؛ احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. تهران: سخن، 1378 (چاپ سوم): 209 – 210؛ عباس زریاب خویی، «ابن‌ مقفّع، II. عقاید و آثارم. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1377، ج 4: 677. (پژمان فیروزبخش)
26. ترجمه‌ی این کتاب به عربی الف لیلة و لیلة نامیده شده به قول مؤلّف کتاب الفهرست اوّلین قصّه‌ای بوده که در ایران تألیف شده. مسعودی در مروج الذّهب اسم این کتاب را هزار افسانه ثبت می‌کند.
27. شاید یک نوع دیگری از ألف لیله بوده.
28. این کتاب از هندی به پهلوی ترجمه شده بود و مسعودی در مروج‌الذّهب گوید این کتاب در عهد کورش پادشاه هند در آن مملکت تألیف شده. بعدها خواجه عمید قناوزی این کتاب را از پهلوی به فارسی ترجمه کرد.
29. این کتاب قصّه‌ای (رومان) بوده به پهلوی که مضمون آن در شاهنامه داخل شده. از این کتاب مسعودی در مروج الذّهب (جلد 2، صفحه‌ی 223) ذکر می‌کند و به قول کتاب الفهرست جبلة بن سالم آن را به عربی ترجمه کرده. به واسطه‌ی ترجمه‌ی آن به عربی در کتب سِیَرالملوک عربی که در باب تاریخ ایران نوشته شده بود داخل شده و امروز نیز تقریباً تمام آن در کتاب دینوری (ابوحنیفه احمدبن داود متوفّی سنه‌ی 282) باقی است. بنا به تحقیقات نولدکه این کتاب در اواخر ساسانیان در زمان سلطنت بوران (سنه‌ی 10 هجری) با سال اول سلطنت یزدگرد سوم تألیف شده بود. در ترجمه‌ی فارسی تاریخ طبری نیز بلعمی به نقل از «کتاب اخبار ملوک عجم» حکایت بهرام چوبین را افزوده.
30. این اسم لابدّ ترجمه‌ی عربی اسم اصلی کتاب است. در الفهرست دوبار اسم کتاب التّاج برده شده یکی در سیرت انوشروان که ابن‌المقفّع به عربی ترجمه کرده و دیگری کتاب التّاج و آنچه ملوک ایران بدان تفأل (؟) می‌کردند. از کتاب التّاج ترجمه‌ی ابن المقفّع در کتاب عیون الأخبار ابن‌قتیبه اقتباساتی موجود است و اغلب آنها راجع به حکایت‌های خسرو پرویز است.
31. این کتاب محتمل است همان کارنامه‌ی اردشیر باشد. مسعودی نیز کتابی به اسم «کرنامج» [کارنامگ] در سیرت و گزارش و آداب اردشیر ذکر می‌کند. این کتاب را بلاذری به شعر به عربی ترجمه کرده است و ابان لاحقی نیز آن را به شعر درآورده بوده. در کتب مورّخین عرب منقولاتی از این کتاب موجود است و در دست مؤلّف مجمل‌التّواریخ در سنه‌ی 520 هنوز ترجمه‌ی عربی این کتاب بوده. (تقی‌زاده) عهد اردشیر کتابی غیر از کارنامه‌ی اردشیر است. نک: تفضلی، 1378: 215 – 218. (پژمان فیروزبخش)
32. این کلمه ناخوانا است و شاید تصحیف اسم فارسی کتاب است و گمان می‌رود که مرکّب از دو کلمه است و کلمه‌ی دوّم لفظ «آئین» بوده. (تقی‌زاده) رباره‌ی کتاب الآداب الکبیر و کتاب الأدب الصغیر و ماقراحسیس، نک:
Mohsen Zakeri, “Alī Ibn Ubaida Ar-Raihānī, A Forgotten Belletrist (adīb) and Pahlavi Translator”, Oriens, Vol. 34, 1994: 91-102.
33. اخیراً دو کتاب به این دو اسم منسوب به ابن‌المقفّع در مصر طبع شده.
34. کتاب الیتیمه یا الدرّة الیتیمه از ابن‌المقفّع به قدری مشهور است که احتیاج به شرح زیاد در باب آن نیست. در کتب مؤلّفین عرب خیلی ذکر آن و منقولات از آن آمده و ثعالبی در ثمارالقلوب از آن بابی نقل کرده و گوید ضرب‌المثل بلاغت بوده و کتاب الفهرست آن را جزو پنج کتابی می‌شمارد که خوبی آنها اجماعی است و به قول الفهرست این کتاب نیز ترجمه از فارسی بوده است.
35. اسم این کتاب در جای دیگر از کتاب الفهرست هم «بلوهر و بردانیه» آمده که تصحیف «بلوهر و بوداسف» است. این کتاب ابتدا در ایران تألیف شده و اصل آن از تاریخ زندگی بودا مؤسّس مذهب بودائی در هند برداشته شده و به دست مؤلّف مسیحی تبدیل شکل داده و به قالب مسیحی ریخته شده و مانند یک قصّه‌ای پرداخته شده که در آن یوذاسف (که تصحیف لفظ «بوداسف» است) که پسر پادشاه هند است مایل به دین عیسوی شده و برخلاف میل پدر خود با وجود سختگیری وی به دلالت بلوهر مسیحی می‌شود و عاقبت پدر را نیز هدایت می‌کند. این قصّه ظاهراً از پهلوی به سریانی و عربی و از سریانی به زبان گُرجی و یونانی ترجمه شده. ترجمه‌ی یونانی آن را در اوایل تاریخ هجرت ولی پیش از سنه‌ی 13 یک راهب یونانی در صومعه‌ی سابا (نزدیک بیت المقدّس) تألیف کرده و نسخه‌ی یونانی و عبرانی و حبشی و ارمنی و چندین نسخه‌ی مختلف عربی آن به دست ما رسیده. ترجمه‌ی یونانی مذکور منشأ قصّه‌ی معروف «بارلاآم و یوسافات» شده که در تمام اروپا معروف است و در قرون وسطی بسیار رایج بود و به اغلب زبانهای فرنگی توجه شده. یک نسخه‌ی فارسی این کتاب که مأخذش کتاب کمال‌الدّین و تمام النّعمه‌ی ابن‌بابویه (ابوجعفر محمّدبن علی قمّی معروف به صدوق و متوفّی سنه‌ی 381) است موجود است و ابن‌بابویه نیز از محمّدبن زکریاء رازی نقل کرده. کتاب یوذاسف و بلوهر عربی و فارسی قالب‌ریزی تازه‌ی اسلامی همین قصّه‌ی مسیحی است. کلمه‌ی یوذاسف و بوذاسف و بوداسف تصحیف بوداراف است که اسم اصلی بودا است پیش از بعثت او وقتی که شاهزاده بود و بلوهر شاید همان بلهرا است که جغرافیّون عرب آن را بزرگترین پادشاه هند می‌خوانند.
36. زیج شهریار زیج رسمی و معمول به ایران در عهد ساسانیان بوده و کلمه‌ی «زیج» نیز معرّب از فارسی است.
37. به اغلب احتمال تصحیف لفظ «خدای‌نامه» است به دلیل آنکه در فهرست گوید کتاب سیرةالفرس المعروف باختیارنامه و نسخه بدل خدای‌نامه هم دارد.
38. این کتاب که به طور مختلف اسم آن ثبت شده (شیرک و چرک) در طبّ هندی بوده و به قول کتاب الفهرست ابتدا از هندی به فارسی ترجمه شده بود و عبدالله‌بن‌علی آن را از فارسی به عربی تفسیر نمود.
39. تیادورس که به قول الفهرست ایرانی مسیحی بوده همان Theodorus است و به اغلب احتمال این کتاب در زبان سریانی بوده.
40. این کتاب و 8 کتاب مذکور بعد از آن در کتاب الفهرست جزو کتب ایرانیان در افسانه و سَمَر ذکر شده و بعید نیست که بعضی از اینها در زبان سریانی بوده. در مجمل‌التّواریخ گوید کتاب یوسیفاس و همچنین کتاب سیماس در عهد اشکانیان تألیف شده و این دو کتاب با کتاب مروک (؟) از جمله‌ی هفتاد کتابی بوده که در عهد این طبقه ساخته شده.
41. احتمال ضعیف می‌رود این قصّه حکایت شیرین زن خسرو پرویز و مسکدانه جاریه‌ی او باشد که در کتاب المحاسن و الأضداد جاحظ ذکری از او شده. (تقی‌زاده) درباره‌ی کتاب مشکدانه و شاه زنان، نک: جلال‌ خالقی مطلق، «مشکدانه (درنگی در ادبیات ساسانی)»، ایران‌شناسی، تابستان 1383، ش 2: 227 – 239. (پژمان فیروزبخش)
42. این کتاب و چند کتاب بعد از آن در کتاب الفهرست جزو کتب ایرانیان در خصوص سیر و قصّه‌های صحیح پادشاهان ذکر شده و گوید که جبلة بن سالم آن را به عربی ترجمه کرده و در این صورت باید از قدیم‌ترین ترجمه‌های عربی بوده باشد؛ زیرا که جبله، پسر سالم‌ بن عبدالعزیز کاتب و صاحب‌الدّیوان (وزیر رسائل) هشام‌بن عبدالملک اموی (متوفّی سنه‌ی 125) بوده.
43. این کتاب ظاهراً قصّه‌های شهربراز فرّخان سردار بزرگ خسرو پرویز بود که بعدها پادشاه شد.
44. کارنامه‌ی نوشیروان در قرون اولی اسلام معروف بوده و به عربی کتاب الکارنامج نامیده می‌شد. از این کتاب در کتب عربی قدیمی اقتباساتی شده و یک قسمت بزرگی از آن در کتاب تجاری الأمم مسکویه (ابوعلی احمدبن محمّدبن یعقوب متوفّی سنه‌ی 421) باقی است.
45. این کتاب غیر از کتاب کارنامه‌ی انوشروان است.
46. این سه کتاب آخرین در باه بوده.
47. به قول الفهرست از کتابی که برای اردشیر بابکان تصنیف شده به عربی ترجمه شده.
48. این کتاب را اسحق‌بن علی بن سلیمان به عربی ترجمه کرد.
49. این اسم در کتاب الفهرست زاد الفرّوخ نوشته شده ولی شکّی نیست که تصحیف از زادانفرّخ است. یک ایرانی به این اسم (زادانفرّوخ بن پیری) مستوفی مالیّه‌ی عراق در خدمت حجّاج‌بن یوسف بوده و در سنه‌ی 82 وفات کرده.
50. ظاهراً اسم این کتاب تصحیف «مهر آذرجُشنَس» است. مهرآذر (یا آذرمهر) اسم موبد ولایت فارس بوده که در زمان قباد (488 – 531 میلادی) با مزدک مجادله کرد. به قول کتاب الفهرست ابوالحسن علی‌بن عبیدة الرّیحانی کاتب متوفّی سنه‌ی 219 نیز کتابی به همین اسم داشته. (تقی‌زاده) درباره‌ی کتاب مهراد و حسیس موبدان و بزرجمهر بن بختکان، نک: Zakeri, 1994: 96-97. (پژمان فیروزبخش)
51. اسم اوّلی روشن نیست و یوستی آن را سگزَنبَری خوانده و اسم دوم به اغلب احتمالات «مَرد بود» است و یا با احتمال ضعیف «مُزدبُوَد».
52. اغلبی از این کتب آخری (یعنی یازده کتاب آخری) معلوم نیست مأخذ صحیح داشته باشد و ممکن است بعضی آنها به زبان عربی نوشته و اسناد به سلاطین یا حکمای ایران داده شده و یا از طرف موبدان و ادبای ایرانی بعد از اسلام در زبان پهلوی تألیف شده باشند.
53. اسم یک کتابی است درمذهب زردشتی که پیش افشین در موقع گرفتاری او به حکم خلیفه معتصم پیدا شد [تاریخ طبری، سلسله‌ی 3، صفحه‌ی 1318].
54. اسم این کتاب در لغت فرس اسدی طوسی در مادّه‌ی «وسناد» ذکر شده که به لغت پهلوی و منظوم بوده و یک بیت از آن درج شده ولی معلوم نیست که حقیقةً پهلوی قدیمی بوده. (تقی‌زاده) درباره‌ی نامه‌ی پیران ویسه، نک: علی‌اشرف صادقی، «چند فهلوی»، زبان‌شناسی، س 21 (1385)، ش 1-2: 42-45؛ «یک معنی ناشناخته‌ی کلمه‌ی پهلوی در زبان فارسی»، فرهنگ‌نویسی، بهمن 1389، پیاپی 3: 14 – 16. (پژمان فیروزبخش)
55. اصل متن پهلوی این رساله هنوز در دست است و در سنه‌ی 1302 به طبع رسیده.
56. از این کتاب مسعودی در مروج الذّهب (جلد 2، صفحه‌ی 118) خبر می‌دهد و گوید که «حکایت قتل افراسیاب و جنگهای او و پیکارهای میان ایران و توران و قتل سیاوخش و اخبار رستم‌بن دستان و اخبار اسفندیار بن بستاسف بن بهراسف و قتل او در دست رستم و قصّه‌ی قتل رستم از طرف بهمن بن اسفندیار و سایر قصص عجایب ایرانیان قدیم و اخبار آنان تماماً و مشروحاً در کتابی که ترجمه‌ی کتاب سکیسِران است مندرج است. و ایرانیان این کتاب را تعظیم کرده و محترم می‌شمارند چه اخبار نیاکان و سیر پادشاهان آنها در آن محفوظ است و آن را ابن‌المقفّع از فارسی قدیمی به عربی ترجمه کرده». اصل اسم کتاب روشن نیست و نسخه بدل «نسکین» و «تبکتکین» و «بنکشن» آمده. یک احتمال ضعیفی به خاطر می‌رسد که شاید با کلمه‌ی «سکساران» و «سگستان» (سیستان) ارتباطی داشته باشد.
57. این کتاب ظاهراً مثل سالنامه و تقویم سالیانه بوده که در آن امورات رسمی مملکتی و درجات و رتب کشوری و لشکری را ثبت می‌کردند و به قول مسعودی از اجزاء کتاب آیین‌نامه بوده.
58. از این کتاب حمزه‌ی اصفهانی نقل می‌کند و مسعودی (کتاب التّنبیه و الأشراف، صفحه‌ی 106) گوید که در سنه‌ی 303 در اصطخر پیش بعضی از دودمان‌های نجبای ایرانی یک کتاب بزرگی دیده که مشتمل بر خیلی از علوم ایرانیان و اخبار پادشاهان آنها و ابنیه‌ی آنها و سیاست آنها بود که در سایر کتب ایرانی مانند خدای‌نامه و آئین‌نامه و گاهنامه یافته نمی‌شد و صور 27 پادشاه ساسانی در آن مصوّر بود و تاریخ آن کتاب چنان بود که از روی آنچه در خزائن سلاطین ایران پیدا شده جمع‌آوری شده و در نیمه‌ی جمادی‌الأولی سنه‌ی 113 پرداخته گشته و برای هشام بن عبدالملک بن‌مروان اموی از فارسی به عربی ترجمه شده بود.
59. از این کتاب جاحظ در کتاب‌البیان و التّبیین ذکر نموده و گوید هر که خواهد در صنعت بلاغت کامل شود و در لغت متبحّر شده و غریب (یعنی لغات غیر مأنوسه) را بشناسد، کتاب کاروند را بخواند.
60. نامه‌ی تَنَّسَر هربدان هربد اردشیر بابکان به شاهزاده‌ی طبرستان از قدیم‌ترین اسناد عهد ساسانیان بوده و ابن المقفّع آن را به عربی ترجمه کرده بود و حالا فقط ترجمه‌ی فارسی نسخه‌ی ابن‌المقفّع در کتاب تاریخ طبرستان ابن‌اسفندیار بازمانده. (تقی‌زاده) درباره‌ی کتاب‌های ایرانی قدیم و ترجمه‌های عربی و فارسی آنها، نک: جلال خالقی مطلق، «از شاهنامه تا خدای‌نامه: جستاری درباره‌ی مآخذ مستقیم و غیرمستقیم شاهنامه، با یک پیوست: فهرست برخی متون از دست رفته به زبان پهلوی»، نامه‌ی ایران باستان، س 7 (1386)، ش 1-2، پیاپی 13 – 14: 3 – 119. (پژمان فیروزبخش)

منبع مقاله:
دوره‌ی جدید کاوه، شماره‌ی 10، سال پنجم (شماره‌ی مسلسل 45)، 7 خردادماه قدیم 1290 یزدگردی = غرّه‌‌ی صفر سنه‌ی 1339 = 15 اکتوبر فرنگی 1920. [صفحات 395 – 400 چاپ جدید کاوه].